پیش نیاز های ادبیات
همان طور که واضح است ادبیات الفاظی است که برای کشف مقاصد مورد استفاده قرار می گیرد لذا در ادبیات دو جهت عمیق وجود دارد. 1- مقام ثبوت و واقع 2- مقام اثبات ودلالت. یعنی برای فهم دقیق ادبیات باید اول مقام ثبوت وویژگی های آن را به درستی فهمید. به عبارة اخری باید حقایق وجودی را به درستی درک کرد. علمی که متصدی این مطلب است، علم فلسفه است که به تفسیر و تحلیل حقائق وجودی عالم می پردازد. و همچنین منطق که گاهی از واقع و خصوصیات آن بحث می کند. لذا باید قواعد منطق و فلسفه را در دست داشت.
واما مقام اثبات. همانطور که الفاظ دلیل و راهنما برای مراد متکلم هستند لذا موجب برقراری ارتباط بین ما و عالم ثبوت متکلم می شوند. یعنی دلالت دارند بر یک مدلول. لذا باید ویژگی های دلالت را نیز به درستی مورد مطالعه قرار داد. علمی که متصدی اصلی این علم است، علم منطق است. لذا باید علم منطق نیز به درستی فرا گرفته شود.
در این میان هر زبانی برای خود قواعدی دارد که با هزاران بار دقت در علوم فکری فهمیده نمی شود و باید با کلام آن زبان مأنوس بود وإلا در این زمینه نقصان ایجاد خواهد شد. لذا علاوه بر این علوم باید با زبان و فرهنگ عرب نیز آشنا باشیم تا به نتیجه درست برسیم.
روایت بسیار زیبا از إمام صادق (علیه السلام) در رابطه با استفاده از قواعد أدبی
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ جَمِیعاً؟ فَقَالَ: لَا. فَقِیلَ لَهُ: وَ لِمَ قَالَ؟ إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِیِ الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْکَرِ، لَا عَلَى الضَّعِیفِ الَّذِی لَا یَهْتَدِی سَبِیلًا إِلَى أَیٍّ مِنْ أَیٍّ، یَقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَى الْبَاطِلِ.
وَ الدَّلِیلُ عَلَى ذَلِکَ کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾، فَهَذَا خَاصٌّ غَیْرُ عَامٍّ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ﴾، وَ لَمْ یَقُلْ عَلَى أُمَّةِ مُوسَى، وَ لَا عَلَى کُلِّ قَوْمِهِ، وَ هُمْ یَوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ. وَ الْأُمَّةُ وَاحِدَةٌ فَصَاعِداً، کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ: ﴿إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ﴾ یَقُولُ: مُطِیعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ لَیْسَ عَلَى مَنْ یَعْلَمُ ذَلِکَ فِی هَذِهِ الْهُدْنَةِ مِنْ حَرَجٍ إِذَا کَانَ لَا قُوَّةَ لَهُ وَ لَا عُذْرَ وَ لَا طَاعَة.
(کافی 5: 59/ 16، بَابُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَر)
روایت بسیار زیبا از إمام باقر (علیه السلام) در رابطه با استفاده از قواعد أدبی
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَ لَا تُخْبِرُنِی مِنْ أَیْنَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَیْنِ؟
فَضَحِکَ ثُمَّ قَال:َ یَا زُرَارَةُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَزَلَ بِهِ الْکِتَابُ مِنَ اللَّهِ؛ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ﴾ فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ کُلَّهُ یَنْبَغِی أَنْ یُغْسَلَ. ثُمَّ قَالَ: ﴿وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ﴾ ثُمَّ فَصَّلَ بَیْنَ الْکَلَامِ فَقَالَ: ﴿وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ﴾ فَعَرَفْنَا حِینَ قَالَ: ﴿بِرُؤُسِکُمْ﴾، أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَکَانِ الْبَاءِ. ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَیْنِ بِالرَّأْسِ کَمَا وَصَلَ الْیَدَیْنِ بِالْوَجْهِ، فَقَالَ: ﴿وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ﴾ فَعَرَفْنَا حِینَ وَصَلَهَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهَا. ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاسِ فَضَیَّعُوهُ.
ثُمَّ قَالَ: ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ﴾ فَلَمَّا وَضَعَ الْوُضُوءَ إِنْ لَمْ تَجِدُوا الْمَاءَ، أَثْبَتَ بَعْضَ الْغَسْلِ مَسْحاً؛ لِأَنَّهُ قَالَ: ﴿بِوُجُوهِکُمْ﴾ ثُمَّ وَصَلَ بِهَا ﴿وَ أَیْدِیَکُمْ﴾ ثُمَّ قَالَ: ﴿مِنْهُ﴾ أَیْ مِنْ ذَلِکَ التَّیَمُّمِ؛ لِأَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ ذَلِکَ أَجْمَعَ لَمْ یَجْرِ عَلَى الْوَجْهِ؛ لِأَنَّهُ یُعَلَّقُ مِنْ ذَلِکَ الصَّعِیدِ بِبَعْضِ الْکَفِّ وَ لَا یَعْلَقُ بِبَعْضِهَا. ثُمَّ قَالَ: ﴿ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ وَ الْحَرَجُ الضِّیقُ.
شرح و تحقیق:
ابن هشام در مغنی اللبیب در بحث فاء بحث زیبا و دقیقی دارد که برای آشنایی با دقائق کلام عرب آن را آورده و توضیح مختصری می دهیم. البته در این کلامی که آورده می شود نکات و دقائق زیادی وجود دارد ولی ما فقط دقائق مربوط به تأویل شعر (بین الدخول فحومل) را مورد بررسی قرار می دهیم.
أحدها: أن تکون [الفاء] عاطفة، و تفید ثلاثة أمور:
أحدها: للترتیب،
در اصول فقه برای تشخیص مراد متکلم از لفظ، بحثی وجود دارد به نام اصالة الظهور. مراد از این اصل این است که برای رسیدن به مراد متکلم می توان به ظاهر کلام او تمسک کرد و به مراد او رسید.
در درون این اصالة الظهور، اصل های مختلفی خوابیده است. از جمله اصالة عدم الاهمال، اصالة عدم التقدیر، اصالة عدم الهزل و غیره. یعنی باید همه این ها برای ما اثبات شود تا بتوانیم مفاد جمله را به متکلم نسبت دهیم. یکی از این اصل هایی که در اصالة الظهور خوابیده است، اصالة الصدق است. یعنی باید بگوئیم کلام صادق است تا بتوانیم مفاد آن را به متکلم نسبت دهیم، لذا با اصالة الصدق این مطلب را احراز می کنیم.
در این بحث که یکی از بحث های ادبی زیبا در مورد مصدر تأکیدی است، شیخ رضی برای بیان مطلب و رفع یک اشکال از اصالة الصدق استفاده کرده که بیان ایشان تأثیر زیادی در علوم بلاغی هم می گذارد.
المصدر المؤکد لغیره حذف عامله وجوبا
قال ابن الحاجب: «و منها ما وقع مضمون جملة لها محتمل غیره، نحو: زید قائم حقا، و یسمّى توکیدا لغیره».
ضعف مغنی اللبیب
یکی از ضعف های هر علم این است که محقق در آن زمینه از پیشرفت های جدید آن علم در طول تاریخ آن علم آگاهی نداشته باشد. و یا محقق از نواحی دیگری که در آن زمینه تحقیق می کنند ویا افرادی که در آن علم برجسته هستند نشناسد. این عوامل برخی اوقات باعث موازی کاری می شود و گاهی موجب ابتر شدن علم می شود.
یکی از نقص های کتب ابن هشام انصاری و از جمله مغنی اللبیب این است که از نوشته های شیخ رضی أعلی الله مقامه مطلع نبوده در حالی که شیخ رضی متوفای 686 است و ابن هشام متوفای 761. لذا نظرات شیخ رضی که بسیار بدیع و جدید است در مغنی اصلا مطرح نشده در حالی که کسی مثل سیوطی کلام شیخ را فصل الخطاب می داند. یکی از علت های این مطلب می تواند این باشد که ابن هشام در مصر بوده ولی کتب شیخ رضی در نجف بوده و چون در آن زمان نسخه ها به صورت خطی بوده است لذا هنوز به مصر منتقل نشده بود. این در حالی است که ابن هشام حتی کلمات برخی از معاصرین خود را که چندان قوتی در ادبیات ندارند گاهی در کتاب مغنی اللبیب می آورد.
لذا محقق در هر زمینه ای باید دقت کند که از نظرات جدید در نواحی مختلف بی خبر نماند.
کتبی که الان در حوزه های ما خوانده می شود مربوط به قرن های پیش است ولی در کنار این طلبه باید به نوشته های جدید نیز توجه داشته باشد لذا در این جا یکی از نوشته های جدید را معرفی می کنیم
هل مات النحو فأحیاه إبراهیم مصطفى؟
اولین کتاب نحوی باقی مانده در تاریخ نحو
به اجماع همه علماء علم نحو از جانب امیر المومنین علیه السلام نشأت گرفته وایشان قواعد اساسی این علم را به ابو الأسود یاد دادند (اختلافات در این بحث اساس ندارد). و بعد ابو الاسود مشغول تفریع قواعد شد. یعنی از همان صدر اسلام علم ادبیات مورد بررسی قرار گرفته است. ولی از جهت کتابت واین که نوشته ای در این زمینه از آن زمان ها باشد، چیزی از ابو الاسود به عنوان مکتوب در دست ما نیست ولی ابن الندیم نقل کرده که چند صفحه از نحو را که نوشته ابو الاسود بوده است دیده. ولکن قدیمی ترین نوشته ای که در مورد علم نحو به دست ما رسیده است کتب خلیل بن احمد فراهیدی است که در سال (100- 175) زندگی می کرده است.
دو کتاب نحوی از خلیل بن احمد فراهیدی به دست ما رسیده است یکی (المنظومة النحویة) که قواعد نحو را به صورت شعر بیان کرده، و دیگری (الجمل فی النحو) که به صورت نثر است و مفصل تر است.
اعتبار اجماع در علوم ادبی
یکی از ادله ای که در علوم ادبی مطرح شده است، اجماع است.
این دلیل بنا به فرموده ابن جنی در خصائص اصل خاصی ندارد و حتی اهل سنت که در فقه قائل به اجماع هستند نمی توانند اجماع را به عنوان یک دلیل بگیرند. اما از جانب شیعه حتی در فقه هم برای آن اثر خاصی قائل نیستیم الا از این باب که کاشف از قول معصوم باشد، یعنی به صورت دلیل مستقل در فقه هم به آن نظر نداریم چه برسد به علوم ادبی. واما نزد اهل سنت بنا به گفته خود آن ها از جمله سیوطی در الاقتراح، اجماع در فقه سند دارد ولی در علوم ادبی اعتبار ندارد.
بله اجماع از این جهت که قول علمای یک علم است، ظن قوی می آورد و مخالفت با آن مشکل است ولی باز هم دلیل نمی تواند باشد. لذا هر جا اجماع مطرح می شود باید به عنوان موید گرفت.